نوشته های یه دختر گیج

نوشته های یه دختر گیج...

ببین .. من نمی خوام هر روز ببینمت .نمی خوام هرروز باهات تلفنی حرف بزنم.من از تلفن متنفرم.حوصله اس ام اس دادنم ندارم..هر روز خوبه ولی هر ساعت و دقیقه نع آقا جان!نع!من از حرفهای رمانتیک بدم میاد...نه ببین راستش بدم نمیاد .دوست ندارم تو بهم بگی.هنوز زوده.من از عزیزم .. عشقم .. عسلم و این حرفهایی که میزنی چندشم میشه.من احساساتمو واسه همه خرج نمی کنم .ببین تو با 3-4 بار جدی بیرون رفتن عزیز من نمیشی.حتی جان هم کنار اسمت قرار نمی گیره .هنوز دوستت ندارم .هنوز نشناختمت درست.خب من اینجوریم! خواهرم بهم میگه کوه یخ .ولی من یخ نیستم .من فقط این مدلیم.ای خدا ... کاش یکی باشه که فقط درک کنه ... درک کنه که شاید این حالات و روحیات مزخرف من از حال جسمی ای هست که 6 ماهه دارم ... حالی که مردم با 2-3 روز داشتنش افسردگی می گیرن .دیگه چه برسه به 6 ماه.به خدا دست خودم نیست ... + نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۱ساعت ۳:۱۸ ب.ظ  توسط دختر گیج  |  نوشته های یه دختر گیج...ادامه مطلب

اگه یه دختر سرخوش دیدین که توی هوای سرد و زیر رگبار بارون یه مانتوی تابستونی تنشه و بدون چتر توی خیابون قدم می زنه شبیه موش آب کشیده شده و هر از گاهی سرشو میاره بالا تا صورتش از اونی که هست خیس تر بشه و آروم با خودش آهنگ هم زمزمه می کنه اون منم !

نوشته های یه دختر گیج...

خیلی از دست خودم ناراحتم !  یه آدم جوگیر و بی اراده ...

× من اینجا توی نت چیکار می کنم دقیقا ؟؟؟ هیچ ! فردا 2 تا امتحان سخت و مهم دارم و خب مدیونه کسی اگه فکر کنه چیزی خوندم و بلدم!

نوشته های یه دختر گیج...

دلم می خواد ناخن هام رو در چشم یکی از هم کلاسی های محترم فرو کنم چند دور بچرخونم بعد چشمهای نمی دونم چه رنگیشو از حدقه در بیارم بندازم جلوی گربه های دانشگاه .

آخه نگا داره ؟ آدم ندیدی؟خسته نشدی ؟ تکراری نشدم ؟ بسسسسسه دیگه .خب نکن معذب می شه آدم ...حالا تو خود دانشگاه به کنار ! هم مسیر هم هستیم..تو کل مسیر هم باید تحملش کنم.

نمی دونم چرا این اینجوری می کنه از رو هم نمیره !

نوشته های یه دختر گیج...

چند وقتی هست دلم گرفته ... خیلی خیلی زیاد ...امروز هم که اصلا روز خوبی نبود ...دلم می خواد فکر کنم به روزهایی که منتظرمن ...مثلا به هفته ی دیگه که بهترین دوستم میاد ایران و می دونم هر دفعه که میاد چقدر خوش می گذره...اما انقدر تلخ و غیر قابل تحملم این روزها که می ترسم لحظات بقیه رو هم تلخ کنم ...درست مثل 2هفته پیش در جمع دوست هام ...حالم داشت از خودم به هم می خورد .یه موجود نچسب و دوست نداشتنی.کاش تا اطلاع ثانوی ریموو می شدم از حافظه ها..×دلم می خواد یعنی بااااید واسش تولد بگیرم و سورپرایزش کنم ..ولی واقعا توان روحی ندارم ...باز خوبه که الف هست ... اگه کمکم کنه عالی میشه نوشته های یه دختر گیج...ادامه مطلب

احساس بدبختی می کنم.

خیلی خیلی زیاد...

تمام سیستم بدنم به هم ریخته .حسابی مریض شدم و خوب می دونم هیچ دلیلی جز فشارهای روحی نداره.

+دوستم هم اومد.جواب تلفنش رو ندادم و به چند تا اس بسنده کردم.اصلا اصلا حوصله ندارم...

نوشته های یه دختر گیج...